جدول جو
جدول جو

معنی پیکار نمودن - جستجوی لغت در جدول جو

پیکار نمودن(هََ نَ ءَ)
پیکار کردن. اعتلاط. (منتهی الارب) : معاته، عتات، پیکار نمودن با کسی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

عهد بستن دو تن با هم. معاهده کردن. معاهده. تسجیل. عهد. استعهاد. عهن. معاقده. تعاقد، همدیگر عهد و پیمان نمودن. املاه، پیمان نمودن و مبالغه کردن در آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ)
ملاقات کردن. دیدن. یکدیگر را دیدن. (یادداشت مؤلف) ، چهره نمودن. روی نمودن. چهره و رخسار و روی نشان دادن:
دیدار مینمایی و پرهیز میکنی
بازار خویش و آتش ما تیز میکنی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(هََ ذْوْ)
بآشکارا آوردن. ممیز ساختن:
نور حق را نیست ضدی در وجود
تا بضد او را توان پیدا نمود.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیمان نمودن
تصویر پیمان نمودن
عهد بستن معاهده کردن: املاه پیمان نمودن و مبالغه کردن در آن
فرهنگ لغت هوشیار
آشکار کردن، ممیز ساختن مشخص کردن: نور حق را نیست ضدی در وجود تا بضد او توان پیدا نمود. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار نمودن
تصویر کار نمودن
نشان دادن کاری ارائه عملی، کار کردن بعملی پرداختن
فرهنگ لغت هوشیار